بروس ویلیس دیپ فیک مشکل همه است
برای برخی از کارشناسان، این قابلیت انتقال میتواند منجر به از دست دادن کنترل افراد بر “شخصیت” خود شود زیرا شرکتها مالکیت کامل هویت خود را به جای استفاده از مجوز برای یک مورد خاص در اختیار میگیرند. هدف در واقع، تماس های اولیه برای این نوع قابلیت انتقال ساخته شده در دهه 1950 توسط وکلای استودیویی که میخواستند فیلمهایی را که بازیگران در آنها ظاهر میشوند و محصولاتی که آنها تأیید میکنند کنترل کنند. روتمن میگوید: «کسی ممکن است (به طور بالقوه) برای چنین انتقال کلی پول بیشتری به دست آورد، اما هزینه آن برای فرد و جامعه به طرز غیرقابل تصوری عالی به نظر میرسد.دانشجو به عنوان مثال، ورزشکاران، عوامل ریسک، مدیران، شرکت ها یا حتی NCAA هویت خود را به امید کسب سود در آینده در صورت موفقیت در لیگ بزرگ، بالا می برند. بازیگران، ورزشکاران و شهروندان عادی، روتمن استدلال میکند، در خطر از دست دادن کنترل “نام ها، شباهت ها و صدای خود برای طلبکاران، همسران سابق، تهیه کنندگان موسیقی، مدیران و حتی فیس بوک” هستند.بسیاری از بازیگران این کار را نمی کنند. تحت تأثیر قرار گیرند، صرفاً به این دلیل که هویت آنها ارزشمند نخواهد بود. اما این نیز درست است که افراد مشهوری مانند کیم کارداشیان و تام کروز دارای قدرت چانهزنی هستند که دیگران ندارند: آنها میتوانند با خوشبینانه مذاکره کنند که استفاده از تصویرشان فراتر از نمایش یا فیلم خاصی نباشد. در این میان بازیگران کوچکتر با احتمال قراردادهایی مواجه هستند که حقوق را به صورت عمده استخراج می کنند. یوهانا گیبسون، استاد حقوق مالکیت فکری، میگوید: «این خطر واقعی وجود دارد که بازیگران جدید (یعنی تازه شروع به کار و ناامید برای کار موفق) بهویژه در برابر لغو حقوق تبلیغاتی خود به عنوان شرط اولین قراردادهایشان آسیبپذیر باشند. در کوئین مری، دانشگاه لندن. “این عدم تعادل قدرت می تواند توسط استودیوهایی که علاقه مند به تجاری سازی تصویر و شخصیت و در واقع برای جلوگیری از افترا (بسته به ماهیت تجاری سازی) هستند مورد سوء استفاده قرار گیرد، زیرا اجرا کننده دیگر حق کنترل نحوه استفاده از تصویر خود را نخواهد داشت.این امر میتواند بازیگران را در موقعیتی قرار دهد که یا کار خود را از دست بدهند یا قراردادی را امضا کنند که بعداً به آنها امکان میدهد بدون توسل قانونی در محتوایی که آنها را تحقیرکننده میدانند جعل عمیق کنند. گیبسون استدلال میکند که در مدل فرانچایز فیلم، خطر حتی بیشتر است.SAG-AFTRA مخالف است، و توضیح میدهد که ذهنهای معقول همیشه متفاوت خواهند بود، حتی زمانی که برای رسیدن به یک هدف مشخص کار میکنند. ون لیر میگوید: «در حالی که برخی از مفسران برجسته ابراز نگرانی کردهاند که یک حق تبلیغاتی قابل انتقال میتواند منجر به انتقالهای غیرارادی یا تجاریسازی اجباری شود، اساس کمی وجود دارد که باور کنیم این ترس به نتیجه میرسد.» «تا آنجا که ما می دانیم هیچ نمونه ای وجود ندارد که حق در طول زندگی به طور غیرارادی منتقل شده باشد یا کسی مجبور به بهره برداری از آن شده باشد. برجستهترین تلاش شامل OJ Simpson و دادگاه صراحتاً امتناع از انتقال آن بود. به خانواده قربانیش.»در نهایت، هوش مصنوعی هایی که بر اساس شباهت بروس ویلیس آموزش دیده اند، به هیچ وجه به بروس ویلیس نیاز نخواهند داشت. ون لیر میگوید: «اگر یک شرکت بتواند الگوریتمهای هوش مصنوعی خود را برای تکرار شیوههای خاص، زمانبندی، تونالیته و غیره یک بازیگر خاص آموزش دهد، محتوای تولید شده توسط هوش مصنوعی را بیشتر و بیشتر شبیه به آن میکند. این می تواند پیامدهای بلندمدتی داشته باشد.» به عبارت دیگر، بازیگران – و هر کس دیگری – باید یاد بگیرند که چگونه از حقوق دیجیتال خود محافظت کنند، در غیر این صورت ممکن است نقشی را ایفا کنند که انتظارش را نداشتند.